مى نویسند: روزى یکى از حیوانات دریائى سر از آب بیرون آورده عرض ‍ کرد اى سلیمان، امروز مرا ضیافت و مهمان کن، سلیمان

 امر کرد آذوقه یک ماه لشکرش را لب دریا جمع کردند تا آنکه مثل کوهى شد، پس تمام آنها را به آن حیوان دادند، تمام را بلعید و

گفت:

بقیه قوت من چه شد، این مقدارى از غذاهاى هر روز من بود.

سلیمان تعجب کرد، فرمود:

آیا مثل تو دیگر جانورى در دریا هست، آن ماهى گفت:

هزار گروه مثل من هستند، پس هر کسى که روى حقیقت توکل بر خدا پیدا کرد، خداوند از جایى که گمان ندارد اسباب روزى او را

 فراهم مى کند.